



اما گذشت ایام ونشد آمال ما انجام! کارهای ما نافرجام و ایام هم که همیشه مرا نبود بهکام!
از دست دادن پدر اندوهناک بود و بعد از آن، دخترکم، اندوهناکتر. این گذشت و باز شوق و شوری چندان، مرا گرفت سراپا جان. به لطف خدا، پروانۀ نشر مهیا شد، ولی صد افسوس که مادرم هم دیگر در کنارم نبود.
آری، فکر میکردم اسم نشرم پگاه میشود، اما نشد، زیرا خوشسلیقگان بودند از دوستان، که آن را ازقبل انتخاب کرده بودند. در تحیر و تحسر بودم که نامی که با آن زیسته بودم از دستم رفت که همسر عزیزم به کمک آمد و شد نهتنها همسر و همیار، بلکه همفکر و همکار. و رسیدیم به «نَم»، همچون ژالهای در پگاه، نَمی در عشقِ پیوستن به یَم.
و دوستان بهتر از جان و گرانتر از دُرهای گران گشتند مرا نه همراه و «امین»، بلکه هادی و «مهدی» و شدند استوانههای این نشرِ پُر از داستانهای زندگی.
انشاءالله به لطف خدا و یاری شما، در غمها و بزمها، چون قطرهای از دریا، درکنار شما خواهیم بود.
- مهدی غروی اصفهانی ۶ دیماه ۱۴۰۱